نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشجوی کارشناسی ارشد طراحی شهری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه بوعلی سینا همدان
2 استادیار شهرسازی، گروه طراحی شهری، دانشکده هنر و معماری، دانشگاه بوعلی سینا همدان
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
Neighborhoods are effective and important in each city. Traditional neighborhoods are also more important because of the long history they have in urban development. The Urban Catalyst approach, as effective and flexible approach in urban regeneration filed, looks for an appropriate response to return quality to neighborhoods. Targeted and minimal interventions, the participation of the main actors and the local community are the important features of urban catalyst as a new strategy of city development. The methodology of this research is interpretive-analytical that is based on reviewing important scientific documents for achieving purposeful framework to analyze a case study with space syntax theory and using AGRAPH and DEPTHMAP software to interpret the physical configuration of district. The main objective of the study is to investigate the spatial configuration in order to identify its fundamental, effective and prone areas for promoting development in line with the identity, structure, social, and economic structure of the neighborhood. The findings point to the importance of space-functional links in the original structure of traditional neighborhoods. Strong and coherent connections of the main corridor of the neighborhood on the one hand, and the high integration of the spatial organization of the center of the neighborhood, on the other hand, indicate favorable conditions for skeletons as the main axis of the residential fabric of the Haji neighborhood to stimulate development. It seems that the spatial development incentive measures can lead to the recreation of traditional neighborhoods as quickly as possible.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
امروزه با توسعۀ اقدامهای نوین شهرسازی و بیتوجهی به پیشینه و ماهیت محلههای سنتی، غلبۀ عوامل مادی بر معنوی و تسلط ماشین بر انسان، محلههای تازهتأسیس شهری مفهوم کاملاً غریب و بیمعنایی یافتهاند و تنها در واحد تقسیمهای شهری به کار میروند. محلههای شهرهای اسلامی که شکلی از همبستگی بر مبنای سکونت در آنها بودهاند، اکنون به علت نبود باززندهسازی کالبد و فعالیت از رونق افتادهاند. آسیبهای یادشده سبب شدهاند محلههای کهن این شهرها از جمعیت اصلی خود خالی شوند و جمعیت ساکن در آنها به مکانهای دیگری از شهر نقلمکان کنند که معمولاً بافتهای تازه توسعهیافتۀ شهری با الگوی مدرن هستند. در بهترین حالت، این مکانهای سکونتگاهی جدید به الگوهای کلاسیک تقسیمهای شهری مانند واحد همسایگی توجه کردهاند و بیاعتنا به پیشینۀ بلندمدت محلههای ایرانی توسعه یافتهاند. این بافتهای جدید به علت نداشتن مختصات اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و فضایی محله، دارای ماهیت محلهای نیستند (لطیفی و صفری چابک، 1392: 59). روش نحو فضا (چیدمان فضایی)[1]، ارتباط تمام فضاهای شهری با یکدیگر را تجزیهوتحلیل میکند و نتایج را به شکل شاخصهای ریاضی و گرافیکی ارائه میدهد. تئوری نحو فضا راهکار مناسبی برای شناسایی و تحلیل برهمکنش فعالیت و کالبد در محدودههای مستعد و مطلوب است که در نگرش توسعۀ محرکهای محلهای استفاده میشود (عباسزادگان، 1381: 66). محلۀ حاجی شهر همدان یکی از محلههای سنتی و تاریخی این شهر است که از دیرباز اهمیت ویژهای داشته است. فرسودگی بافت و کیفیت کالبدی کم، افت منزلت اجتماعی، نبود امکانات کافی، از بین رفتن آرامش و هویت مسکونی که موجب شدهاند ساکنان قدیمی، محله را ترک کنند و وجود کاربریهای غیرمحلی مانند دبیرستان، حوزۀ علمیه، موزه و ... که موجب جذب افراد به این محله و شلوغی معابر و حضور خودروهای غریبه شدهاند، ازجمله مسائل و مشکلاتی هستند که ضرورت نگاه مسئولانه به این محدودۀ باارزش از بافت تاریخی شهر همدان را روشن میکنند. بنابراین، احیای ساختار کالبدی- عملکردی، تقویت هویت فضایی - کالبدی و جذب ساکنان قدیمی و بومی به کمک تحریک توسعه در ساختار همپیوند، متصل و یکپارچۀ بافت از اهداف اصلی پژوهش حاضر هستند؛ ازاینرو، پرسشهای متعددی در فرایند پژوهش مطرح میشوند که ازجمله عبارتند از:
- کارکرد تئوری نحو فضا در محلههای سنتی چیست؟
- چگونه اصول و ساختار کالبدی - فضایی محدودههای هدف با روش نحو فضا دستیافتنی میشوند؟
- اصول محرکهای توسعه در بافتهای سنتی باتوجهبه راهنمایی روش نحو فضا چیست؟
مفاهیم، دیدگاهها و مبانی نظری
روش چیدمان فضا در اواخر دهۀ 1970 مطرح شد و طی دهههای 1980 و 1990 توسعه یافت. این روش را بیل هیلیر و جولین هنسن در دانشگاه لندن ابداع کردند (Hillier and Hanson, 1984 به نقل از عباسزادگان، 1381). روش چیدمان فضا بر اساس تحلیل ریاضی و گرافیکی، توصیفی پیکرهای از ساختار شهری فراهم و تلاش میکند رفتارهای انسانی و فعالیتهای اجتماعی را ازنظر پیکرهبندی فضایی توضیح دهد (یزدانفر و همکاران، 1388: 63). شاخصهای ریاضی در ایجاد الگویی استفاده میشوند که شیوۀ عملکرد و رفتار را در فضای شهر پیشبینی میکند (شکل 1). دادههای گرافیکی تجزیهوتحلیل چیدمان فضا، ابزار بسیار مؤثری در فرایند طراحی شهری محسوب میشوند و تأثیر دخالتهای کالبدی در بافت شهر به شکل گرافیکی دیده میشود. یکی از اهداف اساسی چیدمان فضا، دستیابی به پیچیدگی بیاندازۀ فضای شهری از راهی است که فضا، خود را بهعنوان متغیر ارزیابی کند (Schneider and Kitchen, (2007: 38. نحو فضایی، نقش مهمی در حرکت عابر پیاده در سطح شهر بازی میکند (ریسمانچیان و سایمون بل، 1389: 51) و بر این باور است که فضا، هستۀ اولیه و اصلی چگونگی رخدادهای اجتماعی و فرهنگی است (Makri and Folkesson, 2000: 9) و پیکرهبندی فضایی و نحوۀ ترکیب فضاهای شهری، عامل اصلی الگوی پخشایش فعالیتهای اجتماعی - اقتصادی مانند الگوی پخشایش کاربریهای تجاری، قومیتهای مختلف، جرایم شهری و حرکت در سطح شهر هستند (Hillier, 2007: 121-125).
شکل 1.نمایش ترتیبات فضایی (منبع: Hillier, 2007: 24)
واکاوی ویژگیهای فضایی با روش نحو فضا به طراحیهای هوشمندانه، مؤثر و موفق کمک شایانی میکند. طراحان با بهرهگیری از خروجیهای گرافیکی حاصل از تئوری نحو فضا، گامهای مؤثری در راستای ارتقای کیفیتهای طراحی شهری برمیدارند. پژوهش حاضر در راستای اهداف یادشده به دنبال شناسایی و تحلیل سازمان فضایی با استفاده از نرمافزار اگراف[2] است. اگرچه پژوهشهای متعددی با استفاده از نرمافزار دپسمپ دربارۀ نحو فضایی انجام شدهاند، بهندرت از نرمافزار اگراف در تحلیل و بررسی محدودههای هدف بهره گرفته شده است.
پیشینۀ پژوهش
کریمی (2000) با اشاره به تغییرات بزرگمقیاس در شهرهای تاریخی تحت نگرش مدرنیزاسیون، نگرانیهایی جدی دربارۀ شهرهای تاریخی مطرح کرده و با اتخاذ روشهای تحلیل فضایی بر اساس تئوری و روش نحو فضا درصدد بررسی هستۀ اصلی شهر تاریخی و شهر تغییریافته در فرایند مدرنیزاسیون بوده است؛ نتایج پژوهش یادشده بر سرنوشت شهر تاریخی در ارتباط با سازماندهی فضایی آن صحه گذاشته و نشان داده است تغییرات گسترده و بیتوجه به ویژگیهای سنتی شهرها موجب آسیب به شهر میشوند و فرایند حفاظت را با مشکل روبهرو میکنند (Karimi, 2000: 227).
Jiang و Claramunt (2002)، یکپارچهسازی نحو فضا در GIS را نگاه جدیدی در ریختشناسی شهری عنوان و ازاینرو، ارائۀ گزینۀ جدیدی مشتمل بر نقطههایی که ساختار شماتیک شهری را بیان میکنند، بسیار کاراتر از تحلیلهای محوری[3] نحو فضا قلمداد میشوند (Jiang and Claramunt, 2002: 300).
Turner (2007) در مقالهای، گذار از تحلیلهای محوری به جاده - مرکز را الگوی جدیدی در تحلیلهای شبکۀ حملونقل مطرح و باتوجهبه موجودبودن اطلاعات سیستم جغرافیایی در بیشتر کشورها، بکارگیری تحلیل جاده - مرکز را پیشنهاد میکند؛ مزیت این الگو، جنبههای ادراکی منسجم آن از ساختار حرکتی در شهر است (Turner, 2007: 541).
Onder و Gigi (2009)، به خوانش فضاهای شهری با استفاده از روش نحو فضا پرداختند. هدف اصلی آنها از کاربست این روش، مشخصکردن مشکلات اجتماعی و کالبدی در فضاهای شهر قدیمی و ارائۀ پیشنهادهایی دربارۀ بهبود مسائل هویتی بود و ارتقای کیفیت، شرایط محیطی و مداخلههای هوشمندانه در طراحی را از نتایج استفاده و خوانش نحو فضا میدانند (Onder and Gigi, 2009: 261).
Hillier (2012)، در مقالۀ خود با عنوان مطالعۀ شهرها بهمنظور یادگیری پیرامون تصویر ذهنی به برخی اقدامهای نحو فضا برای ادراک فضایی اشاره و درک مستقیم جغرافیایی از ساختار پیچیدۀ شهرها را عامل تعامل میان اذهان استفادهکنندگان و سازماندهی فضایی مطرح میکند (Hillier, 2012: 16).
Can و Heath (2015) در پژوهش خود دربارۀ فضاهای میانی و تعاملهای اجتماعی، ریختشناسی شهر ازمیر ترکیه را با روش نحو فضا تحلیل کردند؛ آنها فضاهای بینابینی و تعاملهای اجتماعی در شکلهای شهری متفاوت را برای یافتن ارتباط پیچیدۀ ساختار اجتماعی - فضایی بررسی و اتصال خیابانها در راستای تحریک فعالیتهای طولانیمدت و تعاملهای اجتماعی پایدار در عرصههای جدید را پیشنهاد کردند (Can and Heath, 2015: 10).
Aknar و Atun (2016)، در پژوهشی با عنوان پیشبینی حرکت استفادهکنندگان در فضاهای معماری به دنبال ارزیابی فضاهای معماری بهعنوان نهاد شمارشی برای شناسایی الگوهای تصادفی رفتارهای حرکتی بودند. نتایج پژوهش یادشده بر فضاهای مکث (سکون) در معماری ساختمانها بهمنظور فراهمکردن بستری برای فعالیتهای اجتماعی تأکید ویژهای دارد (Aknar and Atun, 2016: 5).
نظریۀ حرکت طبیعی[4]
بیل هیلیر در نظریۀ خود با عنوان «حرکت طبیعی» به تأثیر پیکرهبندی فضایی در شکلگیری الگوهای رفتاری و اجتماعی میپردازد. تئوری یادشده بر این عقیده است که ارتباط بین اجزا و عوامل سازندۀ شهر نقش مهمتری نسبت به تکتک اجزا در پیچیدگی شهر ایفا میکند. بدون در نظر گرفتن پیکرهبندی فضایی به حرکت مردم در شهر پی برده نمیشود و در اصل، حرکت طبیعی، میزان حرکت عابر پیاده است که با شبکۀ پیکرهبندی خود تعیین میشود و به این معنا نیست که بیشترین ترکیب حرکتی در فضای شهری را حرکت طبیعی گویند بلکه نافذترین و فراگیرترین حرکت در ناحیۀ شهری که بدون آن، اغلب فضا در بیشتر زمانها خالی میماند را حرکت و جریان طبیعی در نظر میگیرند (Hillier et al., 1993: 14; Hillier, (2007: 122. تئوری یادشده بر این باور است که اساساً حرکت مسئلهای مرتبط با ریختشناسی شهر و محصول اصلی پیکرهبندی فضا و شیوۀارتباط بین عناصر شهری است؛ بهطوریکه پیکرهبندی فضایی بهتنهایی عامل اصلی پیشبینی حرکت عابر پیاده در نظر گرفته میشود (Toker et al., 2005: 3 به نقل از ریسمانچیان و سایمون بل، 1389: 53). Hillier معتقد است پیکرهبندی فضایی، الگوی حرکت در سطح شهر را هدایت میکند و سپس جاذبهای فضایی و کاربریها، خود را برای بهرهوری از این حرکت در راستای آن مکانیابی میکنند و به این شکل، پیکرهبندی فضایی بر الگوی پخشایش جاذبهای فضایی اثر میگذارد (Hillier, 2007: 121). رابطهای معین بین پیکرهبندی فضایی[5]، جاذب فضایی[6] و حرکت[7] وجود دارد (شکل 2). اگرچه پیکرهبندی فضایی بر دو عامل جاذب فضایی و حرکت تأثیر میگذارد، از آنها تأثیر نمیپذیرد. پیکرهبندی فضایی، ابتدا باعث ایجاد حرکت شده و سپس مکانیابی خردهفروشی و سایر کاربریها برای بهرهوری از این حرکت به جذب بیشتر عابران و افزایش حرکت منجر میشود (ایزدی و شریفی، 1394: 18).
شکل 2.ارتباط بین جاذبهای فضایی، حرکت و پیکرهبندی فضایی. منبع: Hillier et al., 1993: 31.
در این نظریه، ابتدا شهر به سیستم گسستهای متشکل از طولانیترین کانالهای بصری - حرکتی تقسیم میشود که مخاطبان در آن حرکت و ساختار شهر را درک میکنند (ریسمانچیان و سایمون، 1390: 73). بنابراین، جریانهای حرکتی در فضاهای مختلف حکم راهنمای بسیار مهمی در جانمایی، مکانیابی و طراحیها دارند و با بهرهگیری از آنها، بیشترین استفادۀ پیشنهادها و راهکارهای طرحها و برنامههای شهری متصور میشود؛ بنابراین تحلیلهای حاصل از محدودۀ بررسیشده با نرمافزار اگراف نیازمند نگرشی جامع و کاربردی است که موج مثبت و پویایی را در محدودۀ هدف بارگذاری کند. محرکهای توسعه بهترین رهیافت حوزۀ بازآفرینی شهری هستند که هدفی جز ارتقای کیفیت محیطی در راستای ارتقای کیفیت زندگی را دنبال نمیکنند.
نگرش محرک توسعۀ[8] شهری
یکی از سیاستهای نوین در توسعۀ شهری بهطور عام و در بازآفرینی بافتهای نابسامان شهری بهطور خاص، بکارگیری اقدامها و پروژههای محرک توسعه با هدف تسریع و تسهیل فرایند تحول در این بافتها با بهرهگیری از مشارکت و توان اجتماعی ساکنان و ظرفیتهای محلی است. در واقع محرکهای توسعۀ شهری، راهبردهای نوین توسعۀ دوبارۀ شهری و غالباً شامل تعدادی پروژه هستند که به راهاندازی و هدایت توسعه منجر میشوند. محرکهای توسعه بهعنوان بستری مناسب، کارکردهای اجتماعی و اقتصادی، منزلت اجتماعی و اقتصادی بافتها را ارتقا و انگیزۀ مشارکت در فرایندهای بهسازی و نوسازی جامعۀ محلی را افزایش میدهند و سبب ایجاد تمایل در بخش خصوصی به سرمایهگذاری در بافت هدف میشوند (دفتر مطالعات کاربردی و امور ترویجی، 1393).
گونههای مداخلۀ محرکهای توسعه
محرک توسعه بر اساس مفهوم توسعه در سه وضعیت تعریف میشود (شکل 3): اولین حالت، وضعیت صفر است که در آن اقدام مداخلهگر به بسط ساختوساز و شکلگیری سکونتگاه در حوزۀ خالی منجر میشود؛ دومین حالت، بافت شهری موجود است که طراحی میانافزا باعث تغییر وضعیت حاکم و ارتقای آن میشود؛ سومین حالت، بافت شهری موجود است که تزریق عنصری با عنوان محرک توسعه به آن باعث تغییر وضعیت حاکم و ارتقای آن میشود. ازاینرو، مفهوم «توسعه» در پژوهش حاضر به وجه کیفی آن اشاره دارد و به حفظ حیات شهری و تضمین آن طی دورههای بلندمدت در حوزۀ شهری و مقیاس خُرد اطلاق میشود و به وجه کمی آن اشارهای ندارد؛ وجه کمی به وسعتدادن قلمرو یا ارزیابی معیارهای کمی و عموماً اقتصادی اطلاق میشود (قاسمی و همکاران، 1394).
شکل 2. نقش توسعه در اصطلاح محرک توسعه.
منبع: نویسندگان، 1395
معیارهای محرک توسعۀ شهری مؤثر در بافتهای شهری
اگرچه اقتصاد و سیاست درگیر در فرایندهای محرک توسعه دارای اهمیت بلامنازعی هستند، تمرکز باید متوجه محرکهای توسعه بهعنوان ابزار طراحی شهری باشد. همانطور که سرمایهگذاری تولید سرمایه میکند، طراحی خوب، طراحی شهری خوب را تولید میکند؛ بنابراین اگر بخواهیم محرک، محیط پویا و پرحاصلی را به ارمغان آورد، باید زمینه به شکل مناسب و کامل درک شود و خود محرک توسعه دارای ویژگیهایی باشد که به شرح برخی از آنها پرداخته خواهد شد. ممکن است محرک توسعه، تأثیری مثبت یا منفی داشته باشد؛ برای اینکه احتمال وقوع موارد پیشبینیشده دربارۀ محرکها و اتفاقهای پس از آن بیشتر باشد، محرک توسعه باید ویژگیهایی داشته باشد که با وجود آنها به راهبرد مؤثر و کارایی تبدیل شود و فرایند احیا را بهتر هدایت کند (عینالهی و عابدی، 1389: 8).
ایجاد رفتوآمد و حضور
نخستین و مهمترین راهبرد، توجه به افزایش ایجاد رفتوآمد است که ابزار تحریک توسعۀ عملکردی به حساب میآید. در هر دو موقعیت، کشیدن مردم از محیط شهری به سمت بنا و تخلیۀ آنها به محیط، فرصتهایی برای رویاروی بازدیدکنندگان با دیگر ساختمانها ایجاد میشوند. بنابراین برای تحریک توسعۀ آتی زمین و بناها باید بنای محرکگونه بهطور مناسب قرار گیرد، طراحی شود و با محیط اطرافش ارتباط برقرار کند. در این راستا باید مسیرها، فاصلهها، نقاط شروع و پایان و مقاصد خرد که محرک از راه آنها به بناهای اطراف متصل میشود (یا در اتصال با مشکل مواجه میشود) به دقت بررسی، برنامهریزی و طراحی شوند. پیشرفت و دوام طرحهای بازآفرینی شهری به استقبال مردم از طرح و حضور آنها در محل بهسازی و نوسازیشده نیاز دارد.
تأثیر بر سازندگان و طراحان
یک بنا، تأثیر محرکگونۀ خود را از راههای دیگری نیز اعمال میکند. برای طراحان شهری مانند ادموند بیکن (1974)، یک ساختمان، دستۀ دوم تغییرات را بهواسطۀ سازندگان و معماران دیگر بناها القا میکند؛ به این شکل که هرگاه این بنا خوب و مناسب مکانیابی و طراحی شود، بر افکار و انگیزههای طراحان، برنامهریزان و مشتریان و تصمیم آنها دربارۀ شکل و مکان دیگر ساختمانها تأثیر میگذارد.
مکانی معنادار باشد
هر جامعه، اهداف و ایدهآلهایی دارد و وظیفۀ نشاندادن ایدهآلهای ذهنی از راه نمود اشکال عینی بر عهدۀ فرهنگ آن جامعه است و این عینیت باید از طریق بناها و فضاها نمود یابد. همچنین هر محلی باید بین گذشته، حال و آینده ارتباط برقرار کند، به گونهای که گسستگی و شکافی بین گذشته و حال وجود نداشته باشد و نسبت به آیندۀ طرح و بافت بیتفاوت نباشد؛ به این ترتیب فضای شهری مدنظر باید مکان معناداری برای مردم محل باشد.
تقویت نقش محله یا سایت طراحی در سطح شهر
طی مراحل مختلف بازآفرینی و در نهایت چشمانداز آن تغییراتی در محل رخ میدهند که باید همسوی منافع مردم ساکن در محل باشند؛ به عبارتی، سود حاصل از این فرایند باید در وهلۀ نخست به ساکنان آن برسد. برای رسیدن به این هدف، سطح محلی باید ازنظر کیفی ارتقا یابد و ازاین رو، ارتقای نقش محله در سطح شهر از دیگر ویژگیهای عنصر محرک توسعه است (عینالهی و عابدی، 1389: 9).
انعطافپذیری[9]
محرک توسعه طی فرایند بازآفرینی شهری، چشماندازهایی را برای آینده تعریف میکند. اگرچه مراحل رسیدن به این چشماندازها از پیش تعیین شدهاند، این فرایند در شهر و میان مردم و در سیستمی رخ میدهد که علاوهبر پویابودن، در بردارندۀ مردمی است که باتوجهبه زمینه و نحوۀ بزرگشدنشان در محیطهای مختلف، واکنشهای متفاوت و پیشبینینشدهای از خود بروز میدهند. پس محرک توسعۀ شهری نباید خشک و قطعی عمل کند، بلکه باید آمادۀ وقایع پیشبینینشده و نشاندادن واکنش مناسب به آنها باشد و نقش انعطافپذیری را ایفا کند (بنتلی، 1382: 171-157).
جذب سرمایه
برای اینکه فرایند بازآفرینی شهری تحققپذیر باشد، باید بتواند جذب سرمایه کند. منظور از این سرمایه، تنها سرمایۀ اقتصادی[10] نیست، بلکه سرمایۀ اجتماعی[11] را نیز شامل میشود. بخش عمدۀ فرایند بر اساس اعتماد متقابل میان مردم و مسئولان است و باید چشمانداز فرایند برای جلب اعتماد مردم ازنظر اقتصادی تأمین باشد و در مقابل، برای جلب اعتماد مسئولان نیز باید حضور مردم و سرمایههای اجتماعی و استقبال آنها از طرح برآورده شود. به این ترتیب، یکی دیگر از معیارهای عنصر محرک، جذب سرمایه اعم از سرمایههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
سرمایۀ مالی
بخش بسیار عمده و مهمی از انجام هر پروژه و اجراییشدن آن به بحث سوددهی اقتصادی آن مربوط میشود.(Atto and Donn, 1994: 50). در واقع، یکی از مهمترین و اساسیترین ویژگیهای محرک توسعه اینست که ایجاد سرمایه کند و این به تحققپذیرترشدن پروژه کمک شایان توجهی میکند. این سوددهی به اشکال مختلفی ازجمله ارزش افزودۀ ناشی از ساختوساز، جذب سرمایهگذاران و سرمایۀ آنها، جذب جمعیت و سوددهیهای ناشی از آن و ... نمود مییابد.
سرمایۀ اجتماعی
اگر سرمایههای اجتماعی از سرمایههای مالی مهمتر نباشند، کماهمیتتر نیستند و به همان اندازه که جذب سرمایههای مالی به تحققپذیرترشدن پروژه کمک میکند، جذب سرمایههای اجتماعی نیز نقش مؤثری در امکانپذیری آن بازی میکند؛ زیرا ممکن است سرمایههای مالی خوبی در پروژهای جذب شوند ولی به علت نبود جذب سرمایههای اجتماعی مناسب و نبود اقبال عموم، با شکست نسبی مواجه یا از رونق آن کاسته شود.
همافزایی
در فرایند بازآفرینی شهری، امکان استفادۀ همزمان انواع محرک توسعۀ یادشده وجود دارد؛ به بیان دقیقتر، وقتی محرک توسعه دارای عملکرد بهتری است که مجموعهای از محرکها را در برگیرد و با استفادۀ بهینه از تکتک آنها در راستای هدف مشترک به نتیجۀ بهتری از جمع جبری تکتک آنها برسد. باید توجه داشت باوجود استفاده از هر کدام از محرکها شاید نتیجۀ مطلوبی حاصل نشود؛ به عبارتی، وقتی محرک نقش تحریک خود را به بهترین شکل ایفا میکند که مجموعهای از اقدامها باشد و این اقدامها نباید جدا از هم و پراکنده عملی شوند، بلکه باید پیوسته و در ارتباط با هم و مکمل یکدیگر عمل کنند؛ اقدامهایی که سازگار با یکدیگر و تکمیلکنندۀ یکدیگر باشند.
عناصر مهم در چشمانداز محله
برای انجام فرایند بازآفرینی باید اهداف کیفی را تعیین و برای رسیدن به آنها گامبهگام و پیوسته حرکت کرد. چشماندازی روشن و منسج، روند احیا و تحریک توسعۀ محلهها را سرعت میبخشد. بنابراین از دیگر معیارهای محرکهای توسعه اینست که از عناصر مهم در چشمانداز محله باشد به شکلی که چشمانداز محله را به سمت بهتربودن و بهترشدن هدایت کند. برای رسیدن به این مهم باید محرک به شکلی باشد که کوچکترین تغییر در آن به نظر آید، مردم را متوجه خود کند و باعث تحریک آنها شود. به این ترتیب، محرک باید عنصر مهمی در محل باشد؛ عنصری که تغییر آن، محرک مردم باشد و موجبات واکنش آنها را فراهم کند و از این راه، باعث سرعتبخشیدن به فرایند بازآفرینی شود (عینالهی و عابدی، 1389: 10).
در نهایت، نکتۀ مهم برای عملکرد موفق محرک توسعۀ شهری اینست که نباید به شکل عنصری تنها و منزوی عمل کند بلکه باید عنصری از درون چارچوب جامعی باشد که توسعههای آتی را راهنمایی کند. تئوری محرک توسعه، طرح اجرایی واحدی را به همۀ نواحی شهری تحمیل نمیکند (Atto and Donn, (1994: 49. این رویکرد با عنوان محرک توسعۀ شهری شناخته میشود و باید دقت داشت برای درک رابطۀ بین سرمایهگذاری و نتایج توسعۀ آتی، شناخت بیشتری از ارتباط بین عناصر اجتماعی، فضایی و اقتصادی در زمینۀ تجدید حیات شهری لازم است.
شکل 4. چارچوب نظری نحو فضایی ساختار محلههای سنتی با نگرش محرک توسعه (منبع: نویسندگان، 1395)
روش پژوهش
یافتن پاسخ و راهحل مسئلۀ انتخابشده در پژوهش حاضر مستلزم دستیابی به دادههایی برای به آزمونگذاردن فرضیههایی است که بهعنوان پاسخهای احتمالی و موقتی مسئلۀ پژوهش مطرح شدهاند (خاکی، 1394: 31). روش پژوهش مقالۀ حاضر، تحلیلی - تفسیری و مبتنی بر مطالعههای کتابخانهای و تحلیل نحو فضایی نمونۀ موردی (محلۀ حاجی شهر همدان) است. در مرحلۀ بعد برای تحلیل پیکرهبندی فضایی محله، نقشههای بلوکبندیشده تهیه شدند تا از این راه، فضاهای پر و خالی (خیابانها و میدانها) از یکدیگر تفکیک شوند. در گام بعد، نقشههای نقطهای[12] به کمک نرمافزار اگراف و نقشۀ گراف دید[13] با استفاده از نرمافزار دپسمپ برای محله تهیه شدند تا سایر مؤلفههای همپیوندی، عمق و کنترل استخراج شوند. در پایان، بر اساس تفاوتهای میان مؤلفههای نحو فضایی در محله به تفسیر آن پرداخته شد.
نرمافزار اگراف و کاربرد آن در مطالعههای شهری
برنامۀ اگراف، نرمافزاری تکمیلی است که با داشتن آیتمهایی که ارتباط گرهها و محل تقاطع خطوط را نامرتبط میکنند، توانایی مشخصکردن پلها، تونلها و خیابانهایی را دارد که مانع ترافیک هستند؛ نقشهها را میتوان با فرمت تصویر[14] وارد کرد و توانایی مشخصکردن ریزترین خطوط محوری را دارد. پیش از عرضۀ نرمافزار اگراف، نرمافزار دپسمپ معمول بود که اشکالهای متعددی مانند عدم نامرتبطکردن عناصر شهری (پلها، تونلها، خیابانهای بدون اتصال) داشت (Manum, 2009: 5). باتوجهبه مطالب یادشده، نرمافزار اگراف جوابگوی مناسبتر مسائل مرتبط با نحو فضایی است. عمده شاخصهایی که در نرمافزار اگراف اندازهگیری میشوند، عبارتند از:
مقدار کنترلی[15]
مقدار کنترلی به این ترتیب محاسبه میشود که مقدار کلی 1 به شکلی به هر یک از گرهها اختصاص مییابد که در میانگرههای مرتبط به تساوی توزیع شود. مقدار کنترلی گرۀ n برابر است با کل مقداری که هر گره در خلال عملیات خود دریافت میکند.
عمق کلی[16]
عمق کلی گرۀ n برابر است با کوتاهترین فاصله از گرۀ n تا سایر گرههای موجود در سیستم؛ به عبارتی، عمق کلی گرۀ n مساوی کل سطر nام (یا ستون nام) ماتریس فاصله است.
عمق میانه[17]
عمق میانه برای گرۀ n عبارتست از میانگین عمق (یا میانگین کوتاهترین فاصله) از گرۀ n تا تمام گرههای دیگر، اگر k با تعداد کل گرههای سیستم برابر باشد، خواهیم داشت:
= (n) (1) MD
ارزش همپیوندی[18]
این شاخص نشان میدهد چه تعداد راه از یک گره نسبت به سایر گرهها عبور میکند؛ با در نظر گرفتن کوتاهترین فاصله، وقتی این شاخص (برخلاف عدم تقارن نسبی)[19] مقدار زیادی داشته باشد، نشاندهندۀ تجمیع زیاد است. مقدار تجمیع با معکوسکردن عدم تقارن نسبی حاصل میشود.
(2) RA= 2×
(3) I=
محدوده و قلمرو پژوهش
محلۀ حاجی همدان یکی از محلههای بافت تاریخی شهر همدان است که بسیاری از بناهای تاریخی باارزش ازجمله حمام، مسجد، خانههای تاریخی و خانۀ شهید محراب آیتالله مدنی، مدرسۀ آخوند ملاعلی همدانی (مدرسۀ طلاب) و امامزاده اهلابنعلی در آن قرار دارند (شکل 7) که هر کدام نشانی از هویت و تاریخ شهر و معماری شهرهای ایران به شمار میآیند. محلۀ حاجی و سه محلۀ قدیمی همجوار آن، پل پهلوانان، پای مصلی و ملاجلیل، به شکل قطاعی بین خیابانهای تختی، شهدا و مفتح محصور شدهاند (شکلهای 5 و 6). این محلهها با کاربری غالب مسکونی در مرکز تجاری شهر و مجاورت بازار سنتی همدان قرار دارند. محلۀ حاجی یکی از محلههای سنتی و بهنسبت پابرجا و پایدار ازنظر اجتماعی و کالبدی در بافت مرکزی شهر همدان است که دارای مرکز محلۀ مناسب و بهنسبت سالمی است (شکلهای 8 و 9). باوجود بناشدن ساختمانها و مغازههای جدید در این محله، هنوز خانهها، کوچهها، دکانها و نشانههای سنتی، چهرۀ غالب محله را شکل دادهاند (پیربابایی و سجادزاده، 1390: 22).
شکل 5. وضعیت قرارگیری محلۀ حاجی در حلقۀ مرکزی شهر (منبع: نویسندگان، 1395) |
شکل 6. موقعیت محلۀ حاجی در طرح محلهبندی شهرهمدان (منبع: طرح سازمان آمار و فناوری اطلاعات شهرداری همدان، 1384) |
شکل 7. نمایش گرافیکی محلۀ حاجی (منبع: فرشچیان و بلالی اسکویی، 1394: 64) |
شیوۀ تفکیک محدودۀ محله برای ارزشگذاری
محدودۀ مطالعهشده در پژوهش حاضر (محلۀ حاجی) در محدودۀ بافت تاریخی شهر همدان واقع و دارای وسعت 5/71 هکتار است که از این مقدار، 6/40 هکتار کاربری مسکونی، 5/0 هکتار کاربری تجاری، 4/0 هکتار کاربری آموزشی، 5/8 هکتار تپه مصلا و 5/20 هکتار شبکۀ ارتباطی، 2/0 هکتار مذهبی، 1/0 هکتار اداری و 1/0 هکتار فرهنگی است (زارعی حاجیآبادی و همکاران، 1392: 109).
شکل 8. مراکز محلۀ حاجی |
شکل 9. کروکی و ساختار مرکز محله حاجی (منبع: اردلان، 1348) |
شکل 10. تبدیلشدن مرکز محلۀ حاجی به پارکینگ وسایل نقلیه (منبع: نویسندگان، 1395)
یافتهها
محدودۀ محله دارای بافت گوناگونی متشکل از بلوکهای ریز، متوسط و درشت است که به علت قدمت آن، بیشتر به شکل ارگانیک شکل و توسعه یافته است. ساختار سنتی محله متشکل از دو مرکز محله است که به شکل خطی با یکدیگر ارتباط دارند و از دیرباز، مسجد و حمام محله نقش مهمی در سازماندهی فضایی - عملکردی بافت بر عهده داشتهاند. هر یک از شریانهای اصلی محله با گرهای نشان داده شده که بیانکنندۀ وضعیت پیکرهبندی فضایی آن است و و ارتباط هریک از فضاها به وسیلۀ خطی برقرار شده است. ساختار گرههای موجود در بافت محلۀ حاجی متشکل از 22 نقطه است که در سراسر محله پخش شدهاند (شکل 10). گراف ارزش همپیوندی نقاط شاخص بافت محلۀ حاجی نیز ساختار اصلی و فرعی توده و فضاهای موجود را در سطح نمونۀ مطالعهشده نشان میدهد (شکلهای 11 و 12)
شکل 11. تحلیل ارزش هم پیوندی گره های موجود در بافت محله حاجی با استفاده از نرم افزار اگراف (منبع: نویسندگان، 1395) |
شکل 12. گراف ارزش هم پیوندی نقاط شاخص بافت محله حاجی (منبع: نویسندگان، 1395) |
جدول 1. محاسبۀ مقدار ارزش همپیوندی و متوسط عمق، عمق کل و مقدار کنترلی محیطهای مسکونی در محله حاجی
شمارۀ گره در نرمافزار |
ارزش همپیوندی |
عمق کل |
عمق میانه |
مقدار کنترلی |
مرکز محله اول |
5 |
57 |
2 |
1 |
مرکز محله دوم |
5 |
63 |
3 |
2 |
تقاطع اصلی |
4 |
67 |
3 |
2 |
1 |
5 |
61 |
2 |
0 |
2 |
3 |
87 |
3 |
0 |
3 |
3 |
83 |
3 |
0 |
4 |
2 |
93 |
4 |
1 |
5 |
2 |
113 |
5 |
0 |
6 |
2 |
113 |
5 |
0 |
7 |
2 |
93 |
4 |
1 |
8 |
3 |
83 |
3 |
0 |
9 |
3 |
83 |
3 |
0 |
10 |
3 |
75 |
3 |
1 |
11 |
2 |
95 |
4 |
0 |
12 |
2 |
95 |
4 |
0 |
13 |
3 |
75 |
3 |
1 |
14 |
3 |
83 |
3 |
0 |
15 |
2 |
101 |
4 |
1 |
16 |
2 |
121 |
5 |
0 |
17 |
3 |
83 |
3 |
0 |
18 |
2 |
101 |
4 |
1 |
19 |
2 |
121 |
5 |
0 |
حداقل |
2 |
57 |
2 |
0 |
میانگین |
3 |
88 |
4 |
1 |
حداکثر |
5 |
121 |
5 |
2 |
یافتههای حاصل از بررسی شاخصهای نحو فضا در نقشۀ وضع موجود محلۀ حاجی در جدول (1) عبارتند از: ارزش همپیوندی، عمق کل، عمق میانه و مقدار کنترلی که میزان آن با طیف رنگی مشخص شده است؛ به این ترتیب که در مکانهایی که مؤلفه مقدار بیشتری دارد، گرههای فضایی به طیف رنگی قرمز و در بخشهایی که مؤلفه مقدار کمتری دارد، گرههای فضایی به طیف رنگی آبی نزدیک میشوند (جدول 1)؛ بنابراین گراف گستردۀ گرههای موجود در بافت نیز به شکل گرافیکی، ساختار شبکهبندی و استخوانبندی محله را بهوضوح نشان میدهد (تصویر 10).
شکل 13. تحلیل مقدار کنترلی گرههای موجود در بافت محلۀ حاجی با استفاده از نرمافزار اگراف (منبع: نویسندگان، 1395) |
شکل 14. گراف مقدار کنترلی نقاط شاخص بافت محلۀ حاجی. (منبع: نویسندگان، 1395) |
شکل 15. تحلیل مؤلفۀ همپیوندی بافت محلۀ حاجی با استفاده از نرمافزار دپسمپ (منبع: نویسندگان، 1395) |
شکل 16. تحلیل مؤلفۀ اتصال بافت محلۀ حاجی با استفاده از نرمافزار دپسمپ (منبع: نویسندگان، 1395) |
بحث اصلی
تفاوت مهم پژوهش حاضر با پژوهشهای مشابه علاوهبر استفادهکردن از نرمافزار بهروزتر در بررسی و تحلیل نحو فضا و پیکرهبندی محله، استفاده از گرافهایی برای تشریح وضعیت پیوندهای فضایی در ساختار بافت محلۀ حاجی است. بر اساس این، نقاط کلیدی و مهم بافت با گرههایی بر اساس مؤلفههای ارزش همپیوندی، عمق کل، عمق میانه و مقدار کنترلی مشخص شدند که تصویر روشنی از وضعیت پیکرهبندی آن ترسیم کردند. تفاوت ویژۀ نرمافزار اگراف در روش نقطهای با دپسمپ و روش نقشۀ گراف دید که بهطور معمول در پژوهشهای نحو فضا استفاده میشوند، مقدار عددی است که نرمافزار از کنشها و واکنشهای فضایی ارائه میکند؛ بنابراین کمیشدن ویژگیهای کیفی فضا به وسیلۀ تحلیل نقطهای به بحث اصلی پیرامون فرضیۀ پژوهش کمک بسیار مهمی میکند. همپیوندی، مهمترین عامل در چیدمان فضایی است و هرچه فضایی دارای همپیوندی بیشتری باشد، انسجام بیشتری با فضاها و ساختار شهر دارد و فضاهای همپیوندتر دسترسی بیشتری دارند (یزدانفر و همکاران، 1388: 61). در مقابل مؤلفه همپیوندی، مولفۀ عمق قرار دارد و به عبارتی عمق فضا عبارتست از جداییگزینی فضای شهری خاص از کلیت پیکرهبندی فضایی یعنی فضایی که عمق بیشتری دارد، همپیوندی کمتری دارد و رابطۀ معکوسی میان این دو مؤلفه برقرار است. یکی از شاخصهای مهم محلۀ حاجی، داشتن دو مرکز محله است که در ارتباط خطی با یکدیگر قرار دارند. همانطور که از جدول (1) برداشت میشود، بیشترین میزان ارزش همپیوندی در محله را نیز این دو گرۀ فضایی به خود اختصاص دادهاند که میزان آن برابر 5 است (جدول 1 و شکلهای 10-16). علاوهبرآن، متوسط مقدار ارزش همپیوندی در ساختار اصلی محله که از تقاطع اصلی با 4 انشعاب شروع میشود و در نهایت به مرکز محلۀ دوم ختم میشود، از تمام محورهای بافت محلۀ حاجی بیشتر است؛ بنابراین انسجام فضایی - عملکردی در این محور بسیار زیاد و همپیوند است و با اعطای کاربری یا فعالیتی جاذب، بستر مناسبی برای اجتماعپذیری ساکنان محله ایجاد میشود. پیکرهبندی فضایی و ترکیب عناصر اصلی محله اعم از مسجد، حمام قدیمی، گشودگی فضایی و کاربریهای خردهفروشی، محدودۀ مرکزی محله را بهترین مکان برای القای محرکهای توسعه نشان میدهند؛ این موضوع زمانی جدیتر میشود که به مؤلفههای دیگر نیز توجه شود. ازآنجاکه رابطۀ غیرمستقیمی میان مؤلفههای ارزش همپیوندی و عمق وجود دارد، میزان کم مؤلفۀ عمق کل و عمق میانه به علت ارزش همپیوندی زیاد گرههای محور اصلی بهوضوح دیده میشود. سلسلهمراتب فضایی- عملکردی و دسترسی راحتتر از مهمترین برداشتهایی هستند که از مقدار عمق در مراکز محله حاصل میشوند. از سویی مقدار کنترلی نیز در نقاط استخوانبندی اصلی محله (راستهای که به مراکز محله ختم میشود) نسبت به گرههای دیگر در ساختار نحو فضای محله بیشتر است. گرۀ مرکز محلۀ دوم و تقاطع اصلی محله که 4 دسترسی و انتخاب را پیش روی استفادهکنندگان قرار میدهد، بیشترین مقدار کنترلی (2) را به خود اختصاص داده است؛ این در حالیست که مرکز محلۀ اول که در کریدور اصلی محله است، میزان درخورتوجهی ازنظر کنترل دارد و بنابراین مقدار کنترلی زیاد این محدوده گویای اتصالهای مستحکمی است که در ساختار اصلی محله وجود دارند. برآیند تحلیلهای انجامشده به روش نحو فضا با دو نرمافزار اگراف و دپسمپ، اهمیت زیاد مرکز محلۀ حاجی ازنظر پیکرهبندی فضایی قوی آن را نشان میدهد.
جمعبندی و نتیجهگیری
بافتهای تاریخی، باارزشترین میراث شهری برای آیندگان و ساکنان شهرها هستند. جلوگیری از افول منزلتهای اجتماعی - اقتصادی، کارکردهای متنوع و پویای ساختاری، نزول کیفیتهای کالبدی و کاهش تعاملهای اجتماعی در این محدوده، فکر بیشتر طراحان شهری را درگیر کرده است. کارکرد تئوری نحو فضا در محلههای سنتی شهرها، بررسی و تحلیل چگونگی کنشهای فضایی - عملکردی در راستای ارائۀ خطوط راهنما و لکههای مهم در بافت برای تزریق فعالیتها یا اقدامهای محرک توسعه است. مفهوم اجتماعی محله در محیط شهری و معماری همواره به شکل ارتباطها و تعاملهای اجتماعی ساکنان در مکانهایی با ساختار فضایی مشخص شکل میگیرد و چیدمان فضایی مطلوب این مکانها، جذب فعالیتهای اجتماعی را بسترسازی میکند و شناخت این محدودهها برگ برندۀ هر طراح شهری برای مداخلۀ هوشمندانه در بافتهای سنتی است. نتایج پژوهش حاضرنشان میدهند استخوانبندی اصلی بافت محلۀ حاجی که از تقاطعی با قابلیت انتخاب چهار مسیر شروع شده و به مرکز محلۀ اول و دوم ختم میشود، شریانی حیاتی است که با تحریک هدفمند و برنامهریزیشدۀ آن، موجی پویا در محله به وجود میآید. در واقع، کریدور ارتباطی - دسترسی محلۀ حاجی با قابلیت اجتماعپذیری زیاد، فعالیتهای زماندار، تکرارپذیر، پویا، مثبت و سازندۀ اجتماعی را به جای محلی برای پارکینگ وسایل نقلیه ترغیب میکند.
پیشنهادها
کاهش تعداد ورودیهای محله و ایجاد دسترسی از داخل محله باتوجهبه سلسلهمراتب دسترسی؛
خارجکردن معابر محله از میانبر بین شریانهای شهری با کاهش تعداد ورودیهای سواره و محوکردن ارتباط مشخص بین آنها و نیز پیچدرپیچکردن مسیرهای اصلی سواره و یکطرفه کردن برخی مسیرها برای مقصدیکردن سفرها؛
خارجکردن مرکز محله از مسیر عبورومرور خودروهای غریبه با بستن برخی ورودیهای آن به روی خودروها؛
آرامسازی مرکز محله با تجهیز آن به سنگفرش مناسب و جلوگیری از پارک وسایل نقلیه در آن؛
شاخصکردن مسجد حاجی بهعنوان مهمترین عنصر پیونددهندۀ اقشار مختلف در محله؛
تعبیۀ مبلمان مناسب در مرکز محله به سبب میزان زیاد همپیوندی و اتصال که تعاملات اجتماعی پایدار را به همراه میآورد؛
طراحی پوشش گیاهی مناسب و همساز با اقلیم برای ارتقای سرزندگی و شادابی محیطی؛
در نظر گرفتن بافت ارگانیک محدوده و قدمت آن در تعریض معابر و تلاش برای حفظ ساختار اصلی محله و ایجادنکردن دسترسی جدید؛
تعریض معابر با در نظر گرفتن نسبت ارتفاع به عرض برای تقویت حس محصوریت؛ البته باتوجهبه تعریضهای پیشین و نبود امکان افزایش تراکم به علت ظرفیت محدودۀ محصوریت، برخی بخشها از طریق کاشت درخت و دیگر مبلمان و تجهیزات محلی ایجاد میشوند؛
اعطای کاربری جدید مانند رستوران، کافی شاپ و ... به حمام محلۀ حاجی برای بهرهبرداری مناسب از آن در راستای ارتقای پویایی، سرزندگی و شکوفایی بافت محله.
[1] Space syntax
[2] Agraph
[3] Axial Analysis
[4] Natural movement: or, configuration and attraction in urban pedestrian movement
[5] Configuration
[6] Attractions
[7] Movement
[8] Urban Catalyst
[9] Flexibility
[10] Economic
[11] Social
[12] Node Mode
[13] VGA Map
[14] JPEG
[15] Control Value(CV)
[16] Total Depth(TD)
[17] Mean Depth(MD)
[18] Integration
[19] Relative Asymmetry