نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه ژئومرفولوژی، دانشگاه دانشگاه آزاد اسلامی واحد میبد، میبد، ایران
چکیده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
نویسنده [English]
The concept of space identity received an increasingly significant place in the analysis of social behavior and preparedness and is considered to have a decoding role in understanding many important geographic phenomena. Researchers have frequently attempted to find out which factor or factors responsible for the generation of human civilization in varied forms and patterns. Can rivers be responsible? If so, why can we find urban and village residence only in certain places along the rivers which are sometimes around hundreds of kilometers long? Moreover, in places where there have been good soil and water, nomadic civilization rather than an inhabited one has been formed. Recent studies have found that space identity provides the answers to all these questions and the studies done by researchers in Iran suggest that the main fundamental of civilization in Iran is subject to specific regulations and rules and follows the space identity of its domain. In this article, which is the result of a research project at Islamic Azad University Maybod Branch in Iran, based on discourse analysis, an attempt has been made to understand space identity of inhabitation in Zagros area and the results show that although Zagros is considered a nomadic civilization area, other space identity factors have also played a limited or small role in changing the main texture of space organizations among which the following can be mentioned: a) quaternary lake shore in the domain of nomadic social civilization system has been a strong attraction in changing the nomadic civilization to an inhabitedcivilization, and b) hazardous landslide phenomenon in Zagros has had an effect in creating more place preparedness, which has subsequently led to the formation of small villages and settlements in the domain of nomadic civilization
کلیدواژهها [English]
مقدمه
سکونت و سکونتگاه را میتوان بیانگر تعیین موقعیت و شکلگیری هویت یک مکان دانست. سکونت بیانگر برقراری پیوندی پرمعنا بین انسان و محیطی مفروض است که این پیوند از تلاش برای هویتیافتن یعنی به مکانی احساس تعلقداشتن ناشی شده است (نوربری شولتز، ۱۳۸۱). مکان بهعنوان ارزشی محسوس، نقش اساسی در ایجاد فضا دارد. فضا قلمرویی چند بُعدی است که موقعیت نسبی، ماندگاریهای زمانی و جهت پدیدهها، در آن منعکس است. به عبارت دیگر، چشماندازهای سرزمینی، متنهای نانوشتۀ جغرافیایی هستند که سبب ایجاد سازمندی فضایی، بین مکان و مردم داخل آن شده است و مجموعۀ واحدی با پیوندهای عمیق، در سازمان فضایی به وجود میآورد. این کل در مقیاس سرزمینی الهامبخش، هویتآفرین و شالودههای اصلی فهم سازمندی یک جمع در مقیاس منطقهای و ملی است.
اکنون این پرسش مطرح میشود که چه عامل یا عواملی سبب میشود که در قلمروی سرزمینی که هردینگ مدنیت روان محسوب میشود - مانند آنچه در زاگرس شاهد آن هستیم - ناگهان تعلق به نسب تغییر کند و به مکان جدید معطوف شود و لاجرم حرکت هردینگهای اجتماعی به سکونت در یک مکان تبدیل شود؟
مطالعات جدید مردمشناسی، اقلیمشناسی و جغرافیایی نشان میدهد که داستانپردازی دربارۀ تکوین جوامع از میوهچینی به شهرنشینی، پایه و اساسی علمی ندارد؛ بلکه برقراری و سازمندی بین اجتماعات انسانی و محیطی، دارای ریشههای بسیار عمیقتر و پیچیدهتری است؛ اگرچه هر کدام از هردینگها میتوانند دستخوش تحول و تکوین تاریخی باشند، ولی نمیتوان هردینگهای کوچنده را مرحلۀ اولیه شهرنشینی تلقی کرد. منطقۀ زاگرس بهصورت عمومی جایگاه شکلگیری هویت مدنیت روان است؛ ولی در همین قلمرو، روستاها و شهرهایی به وجود آمدهاند که ماهیت مدنی آنها متفاوت است با آنچه در هردینگهای روان دیده میشود؛ اگرچه ارتباط بین اجتماعهای سازمند موضوع دیگری است.
هدف این مقاله - که برگرفته از یک طرح مصوب در دانشگاه آزاد اسلامی میبد است - و بهروش تحلیل گفتمان انجام شده، واکاوی و مشخصکردن علت ایجاد مدنیت مسکون در قلمرو مدنیت روان است. پژوهشگران متعددی دربارۀ سکونتگزینی، پژوهشهای بنیادی زیادی انجام دادند؛ از آن جمله میتوان به افراد زیر اشاره کرد:
کون (1975) در کتاب هفت غار، اطلاعات خود از حفاریهای مربوط به دورۀ دیرینۀ سنگی میانی را با عنوان فرهنگ بارادوستان[1] منتشر کرد. دربارۀ قدیمیترین آثار زندگی انسان در ایران و تغییرات اقلیمی دوران چهارم، رایت (1963) ویتافنری (1980)، وانزیست (1977)، پروفسور آریایی و تیبالت (1977) نیز کارهای با ارزشی انجام دادهاند.
رامشت (1380) با تبیین رابطۀ ژئومرفولوژی و کانونهای مدنی در ایران، دریاچههای دوران چهارم را کانون اصلی مدنیت در ایران معرفی میکند و از رودخانهها و سواحل بهعنوان دیگر عوامل مؤثر در تشکیل کانونهای مدنی نام میبرد. هورتون) 2004) به واکنش انسان و تغییرات سطح خلیجفارس در هولوسن اشاره کرده است و به تأثیرات نوسانهای آب خلیجفارس بر سکونتگاهها بین 3 تا 6 هزار سال قبل از میلاد مسیح پرداخته است و اهمیت آن در چگونگی ایجاد اولین مدنیتها در جهان را توضیح میدهد؛ مدنیتهایی که تحت تأثیر موقعیت طبیعی گودال خلیجفارس به وجود آمدهاند. موروزوا (2004) نیز به جابهجایی رودخانههای دجله و فرات و تأثیرات آن بر تحولات مدنیت در قسمت پایین این جلگه اشاره کرده و به اهمیت این موضوع در توزیع سکونتگاهها در جلگۀ بینالنهرین پرداخته است. همچنین کمربند جابهجایی رودخانهها بهعنوان مکانهایی که سکونتگاههای شهری بر گِرد آن شکل گرفتهاند، براساس مدل جابهجایی رودخانهها، الگوهای رسوبی و کانالها است.
روش و مواد
روش کلی در این تحقیق بهصورت تحلیل گفتمان[2] است. گفتمان، مجموعه گزارههایی است که یک مفهوم کلی را در بر میگیرد و دستگاه جغرافیایی[3] بیانکنندۀ این کلیت است و بر رابطۀ بین عناصر و چشماندازهای جغرافیایی تأکید میکند.
دستگاه جغرافیایی، مجموعهای از شرایط محیطی است که زمینۀ پدیدارشدن سازمندی اجتماعی در چشماندازهای جغرافیایی را فراهم کرده است و رابطۀ ساختار و عناصر هردینگها در گزارهای کلی را بررسی میکند. عناصر جغرافیایی هر کدام بهتنهایی مفهوم خاص خود را دارند؛ اما در پدیدارشدن یک متن محیطی و چشماندازی، کارکرد و سازمندی متفاوتی از خود بروز میدهند و همین ویژگی، مؤلفۀ اساسی در تبلور هویت مکانی است.
در این روش که علیت[4] جای خود را به دلالتگری[5] میدهد، بهجای هستیشناسی،[6] بیشتر بر معرفتشناسی[7] تأکید شده است و نشانههای هویت سرزمینی جای خود را به تحلیلهای صرف آماری میدهد. در این پژوهش، با استناد به نظریۀ اقلیم اختری و سیستمهای شکلزا در ایران، ابتدا قلمرو مدنیت روان در ایران مشخص شد؛ سپس با تکیه بر نظریۀ دریاچههای دوران چهارم، بستر مدنیت در ایران و دلالتهای شکلگیری مدنیت مسکون در زاگرس، تحلیل، بررسی و تفکیک شد.
بحث و نتیجهگیری
واکاوی نظریۀ اقلیم اختری (انتظاری، 1391) نشان میدهد که چهار سیستم شکلزا، دستگاه جغرافیایی ایران را تشیکل میدهد. این دستگاه، سازمندیهای اجتماعی و طبیعی ایران را نشان داده است (شکل 1).
شکل 1. قلمرو سیستمهای چهارگانۀ شکلزایی در ایران، برگرفته از عباسی (1389)
منطقۀ زاگرس در قلمرو رطوبتی و در همسایگی دو سیستم سرمایشی و گرمایشی قرار دارد. این موقعیت سبب شده مدنیت روان بهعنوان اصلیترین سازمندی اجتماعی طبیعی در این حوزه قرار گیرد. توزیع عشایر ایران و نحوۀ استقرار مکانی آنها این موضوع بهخوبی تأیید میکند (شکل 2).
شکل 2. توزیع عشایر ایران و رابطۀ آنها با سیستمهای شکلزا
اکنون میتوان این پرسش را مطرح کرد که اگر قلمرو زاگرس بستر اصلی مدنیت روان است، وجود شهرهای بزرگ و باسابقهای مانند کرمانشاه، شیراز و... بر کدام مؤلفه دلالت دارد.
نظریۀ دریاچههای دوران چهارم بستر مدنیت شهری در ایران، سکونتگزینی در این قلمرو را بهخوبی توجیه میکند. براساس این نظریه، دریاچهها مهمترین وگستردهترین چشمانداز ژئومرفیک تأثیرگذار بر بستر کانونهای مدنی ایران محسوب میشوند. این چالهها در دورههای سرد و مرطوب سرشار از آب بوده و بعدها سواحل آنها محل استقرار کانونهای جمعیتی شده است.
اگرچه دریاچههای داخلی از نظر عمق، شوری، وسعت و ویژگیهای دیگر با هم متفاوتند، ولی مطالعات کرینسلی نشان میدهد که نسبت B/p (نسبت وسعت حوضۀ آبریز به مساحت پلایا) آنها در چند طیف قرار میگیرد (کرینسلی و امانوئل، 1352). یعنی میتوان آنها را براساس موقعیت اقلیمی و محلی، طبقــهبندی کرد. بنابراین سواحل اغلب دریاچهها در ایران، بستر اولیۀ شهرهای بزرگ وکوچک است؛ به عبارتی دیگر، ظرفیت مدنی ایران با سطوح بستر آنها انطباق دارد. وجود تپههای باستانی در بستر یا حاشیۀ این چالهها، دلیلی بر این ادعاست. در اکثر این تپهها خردههای سفال و بقایای کورههای سفالپزی به دست آمده است. نمونۀ بارز این آثار در تپههای باستانی دشتهای فعلی زاگرس همچون چغاخور، ماهیدشت، ازنا، فریدن و... دیده میشود. وجود این آثار نشان میدهد حاشیۀ این دریاچهها وچالهها، محل استقرار مدنیتهای خاصی بوده است. همچنین کیفیت آب آنها مطلوبتر از دورههای گرم بوده است.
بسیاری از دریاچههای دوران چهارم که در دورۀ سرد سرشار از آب بودهاند، با سرریزشدن (ورودی بیشتر از ظرفیت دریاچه) یـا شکستهای زمینساختی، سطح آنها تغییر کرده است و دیگر تلهافتادن آب در آنها میسر نیست. اوبرلندر (Oberlander, 1965) در کتاب خود بهنام رودخانههای زاگرس، الگوهای آبراههای را که با تمرکز نقطهای در صحنۀ طبیعی دیده میشوند، شاهدی بر وجود این پدیده میداند. چالۀ کوهدشت،[8] چالۀ ازنا - که شهر فعلی ازنا در بستر آن شکل گرفته است-، دریاچۀ طبـیعی زایندهرود[9] (عباسی و منتظری، 1379)، چالۀ شهرکرد، چالۀ بروجن، چالۀ بلداجی، چالۀ لردگان، چالۀ داراب (فتوحی، 1377)، چالۀ خرمآباد و چالۀ فیروزآباد از نمونههای بارز چنین دریاچههایی هستند.
شهرهای بروجن، بلداجی و شهرکرد در استان چهارمحال و بختیاری نیز درست در حاشیۀ ساحلی چالههایی بههمین نامها بنا شدهاند. این چالهها بنا به علت خاصی دارای پادگانههای دریاچهای بسیار کمارتفاعی است؛ مثلاً شهرک بلداجی که درست بر تراس بالایی دریاچـه استقرار دارد و گسترش آن بهسمت پلایای چاله کشیده شده است، پادگانههای دریاچهای با ارتفاع کمتر از دو متر دارد.
بسیاری از دریاچههای دیگر که سطح آنها دچار پارگی زمینساختی (تکتونیکی یا فرسایشی) نشده است، دارای آثار پادگانههای دریاچهای در اطراف خود هستند که از آنها بهعنوان شاهدی در دوران مرطوب یاد میشود. دریاچۀ طشتک، مهارلو و ارومیه، هرکدام دارای پادگانههای خاصی هستند و حدود سه تا چهار پادگانه در اطراف آنها قرار دارد. مهمترین شهرهای زاگرس دقیقاً در ساحل این دریاچهها شکل گرفتهاند. اگرچه در بعضی از آنها هیچ نشانهای از آب نیست، ولی در حاشیۀ آنها شواهد ژئومرفولوژیک دال بر این ادعا است. از جملۀ این دریاچهها، دریاچۀ ارومیه است (شکل 3). پادگانههای این دریاچه در مدخل ورودی مهاباد به جادۀ ارومیه بهخوبی دیده میشود. این پادگانهها وسعت گستردهای در اطراف دریاچۀ ارومیه دارد؛ به طوری که میتوان بالاترین سطح تراسی را تا ارتفاع 115متری از تراز فعلی آب دریاچه مشاهده کرد (عیوضی، 1372). این ارتفـاع به معنای آبگرفتگی تمام بستر و اراضی شهرهایی چون ارومیه، تبریز، مـــراغه، میاندوآب، مهاباد و... است. به عبارت دیگر، شهرهای نامبرده، شهرهای ساحلی دریاچۀ ارومیه محسوب میشوند.
شکل 3. وسعت دریاچۀ ارومیه بر اساس پادگانههای حاشیۀ آن
(وسعت دریاچه، اندکی کمتر از 13 هزار کلیومترمربع بوده است)
Kaehne(1923) معتقد است که در این دوره، چالۀ خوی از طریق یک کانال با این دریاچه ارتباط داشته است؛ یعنی چالۀ خوی، یک دریاچۀ محلی بوده که در مواقع پرآبی به ارومیه متصل میشده است.
شهر کازرون یکی از شهرهای دیگری است که در فاصلۀ چند ده کیلومتری دریاچۀ فامور قرارگرفته است. این دریاچه که یک چالۀ ساختمانی (ناودیسی) است، دارای نوسانهای آبی متعددی است؛ ولی دررو داشتن آبهای فامور که بیشتر بهصورت تشکیلات آهکی و کارستیک در منطقه است، مانع آن شده که آب دریاچه، شکلزاییِ ساحلی برجستهای از خود بجا بگذارد.
بسیاری از چالههای دیگر که بستر گسترش شهرهای فعلی ایران هستند، چالههایی بودند که میزان عمق آب آنها در حدی نبوده است که شکلزایی خاصی در ساحل آنها ایجاد شود. شاید نتوان در حاشیۀ این چالهها، تراسهای دریاچهای را ردیابی کرد، ولی وجود رسوب در آنها نشان میدهد که این رسوبها در پایابهای کمعمق و راکد ایجاد شدهاند.
بنابراین میتوان وجود شهرهای متعدد در این قلمرو را دلیل نقض قانون مدنیت روان دانست و وجود دریاچهها در این ناحیه را مؤلفهای با قدرت بیشتر از قاعدۀ کلی حاکم بر این قلمرو تلقی کرد.
دومین مؤلفه که بهویژه در زاگرس مرتفع بهعنوان عاملی در مدنیت مسکون روستایی است، زمینلغزههای دامنهای[10] است. شواهد زیادی وجود زمینلغزههای دامنهای در زاگرس را معلول حافظۀ تاریخی - مکانی در دورۀ حاکمیت یخها میدانند (انتظاری و همکاران، 1390). به طوری که بیش از 98درصد زمینلغزههای دامنهای، در منطقهای رخ داده یا رخ میدهد که حد فاصل خط تعادل آب، یخ و مرز برف دائمی بوده است. این پدیده برخلاف تصور عمومی مردم، قبل از آنکه به میزان شیب یا جنس زمین بستگی داشته باشد، هویت مکانی خود را از حافظۀ تاریخی منطقه گرفته است. این موضوع برای عشایری که از کنار آن عبور میکردند، بسیار جذاب بوده است؛ به طوری که حرکت خود را با تمام علاقهمندیهای آن رها کرده و در حاشیۀ آن سکونت دائم اختیار کردند. این جذابیت چنان قدرتمند است که میتوان در زاگرس مرتفع، هر روستایی را در کنار یک زمینلغزۀ قدیمی یا جدید مشاهده کرد (شکل 4).
همانگونه که در شکل چهار مشخص است، یک زمین لغزۀ بسیار کوچک رخ داده است؛ ولی رهگذرانِ درحال کوچ، نتوانستند از جذابیت این پدیده بهسادگی بگذرند و علیرغم جوانبودن آن، بلافاصله در آن مکان درخت کاشتند. بدیهی است کاشت درخت نیازمند مراقبت است؛ شاید بتوان این اقدام را اولین گام وابستگی مکانی دانست و در مدت کوتاهی با ساخت حتی یک خانه، مقدمات تغییر هویت نسبی به مکانی ایجاد میشود.
سیر تشکیل دهکدههای کوچک در قالب قلمرو مدنیت روان را میتوان در شکلهای (5)، (6)، (7)، (8) و (9) بهخوبی مشاهده کرد.
شکل 4. زمینلغزۀ جدیدی که سبب کاشت درخت در آن شده است. چنین فرایندی را میتوان مقدمۀ تشکیل یک روستای کوچک تلقی کرد. (منطقۀ سیبک در زاگرس مرتفع). عکس از نگارنده
شکل 5
همانگونه که در شکل (5) مشخص است، در اینجا یک زمینلغزۀ قدیمی وجود دارد که سطوح موجدار در این تصویر بیانکنندۀ چنین فرایندی در این منطقه است. اما اراضی که در محوطۀ لغزش قرار گرفتهاند، از حالت مرتعی خارج و به زمین کشاورزی تبدیل شده است. بدیهی است که کشاورزی نیازمند مراقبتهای ویژهای است که بدون سکونت دائم امکانپذیر نخواهد بود. یک دهکدۀ کوچک پایین تصویر قرار دارد که در اینجا دیده نمیشود.
شکل 6
در شکل (6) صحنۀ شکلگیری یک دهکدۀ بهنسبت بزرگ با بیش از 12 خانواده، پایان منطقۀ لغزش را نشان میدهد. همانگونه که مشخص است اراضی موجدار که ناشی از یک زمینلغزه است، همگی به کشاورزی اختصاص داده شده است. همچنین باغهایی در همین منطقه شکل گرفته است.
شکل 7
شکل(6) مربوط به روستای زرقان است که در سال 1391 دچار زلزله شد. کل روستا، روی پله و پای دامنۀ زمینلغزه تشکیل شده است. اکنون نیز علاوه بر آسیبدیدن روستا، جذابیت طبیعی این مناطق در حدی است که نهتنها سبب تغییر هویت اجتماعی ساکنان میشود، بلکه خطر زمینلرزههای مخرب هم میپذیرند. پول، نام این رفتار را جذابیتهای کُشنده گذاشته است.
شکل 8-9
این دو تصویر از منطقۀ زاگرس مرتفع گرفته شده است؛ تصویر سمت چپ نحوۀ لغزش را بهخوبی نشان میدهد. اگر این لغزشها را پالئولغزش بنامید، بهخوبی روشن است که دهکدۀ مسکونی، درست روی بخش لغزیدهشده برپا شده است. در تصویر سمت راست، دهکدۀ بزرگی است که روی سطح لغزیدهشده به وجود آمده و جادۀ دهکده از پایین کورنیش چنین لغزشی عبور کرده است.
با توجه به مطالب بیانشده میتوان نتیجه گرفت که:
* دریاچهها جذابیت بسیار زیادی در ایجاد مدنیت مسکون در ایران داشتهاند و هر کجا این پدیده شکل گرفته باشد، سازمندیهای اجتماعی مسکون به وجود آمده است. البته در بعضی مناطق که سرما بسیار زیاد بوده، چنین سازمندیهایی شکل نگرفته است. این قاعده در منطقۀ زاگرس یا بهتعبیری قلمرو مدنیت روان وجود دارد.
* در قلمرو مدنیت روانْ زمینلغزهها، عامل دیگری است که سبب تغییر هویت نسبی کوچندهها شده است. به طوری که اغلب روستاهای کوچک این قلمرو، در بستر اراضی لغزشی به وجود آمدهاند. این جذابیت در حدی است که نهتنها سبب تغییر هویت شده، بلکه باعث سازمندیهای جدید اجتماعی(تشکیل روستا) نیز شده است و علیرغم خطرهای این مناطق، ساکنان آن حاضر به ترک این مکانهای جذاب نیستند.
[1] Baradostain calture
[2] discourse analysis
[3] geographical device
[4] causality
[5] signification
[6] ontology
[7] epistemology
[8] کوهدشت دریاچهای طبیعی بوده که در بخش جنوبی دچار پارگی شده است.
[9] سد زایندهرود در نزدیکی محل پارگـی دریاچۀ طبیعی زایندهرود بنا شده است و شهر چادگان در حاشیۀ آن شکل گرفته است.
[10] زمینلغزههای کرانهای که بیشتر بهشکل آبشویی در حاشیۀ رودخانهها رخ میدهد با زمینلغزههای دامنهای، تفاوت دارند.